کجاغند. جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه ابریشم کج پر کرده باشند و روز جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کج آگند. کژآگند. قزاغند. قزاکند. (حاشیۀ برهان چ معین). قزاگند: ز خفتان و از جوشن کارزار ز درع و کج آغند بد سی هزار. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کژآگند و کج آگند شود
کجاغند. جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه ابریشم کج پر کرده باشند و روز جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کج آگند. کژآگند. قزاغند. قزاکند. (حاشیۀ برهان چ معین). قزاگند: ز خفتان و از جوشن کارزار ز درع و کج آغند بد سی هزار. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کژآگند و کج آگند شود
آکنده به کج که نوعی ابریشم کم بهاست. کج آگند، جامه ای را گویند که میانش را به کج پر کرده باشند و آن را روز جنگ بپوشند. (فرهنگ جهانگیری). کج آغند. کج آگند. قژاگند. رجوع به کج آغند و کج آگند شود
آکنده به کج که نوعی ابریشم کم بهاست. کج آگند، جامه ای را گویند که میانش را به کج پر کرده باشند و آن را روز جنگ بپوشند. (فرهنگ جهانگیری). کج آغند. کج آگند. قژاگند. رجوع به کج آغند و کج آگند شود
آگنده به کج (کژ) که نوعی ابریشم کم بهاست، کج آغند که جامۀ روز جنگ باشد. (برهان). کج آکند. قژاگند: پاره پاره بر تن بدخواه او جوشن و خودو کج آگند و سپر. ؟ (از راحهالصدور). رجوع به کج آکند و کج آغند شود
آگنده به کج (کژ) که نوعی ابریشم کم بهاست، کج آغند که جامۀ روز جنگ باشد. (برهان). کج آکند. قژاگند: پاره پاره بر تن بدخواه او جوشن و خودو کج آگند و سپر. ؟ (از راحهالصدور). رجوع به کج آکند و کج آغند شود